به خدایی ناشناخته
به خدایی ناشناخته (به انگلیسی: To a God Unknown) رمانی نوشته جان استاینبک است.
نقل قول
ویرایش- زندگی بهآسانی نابود نمیشود. انسان تا اشیائی که در آنها تغییر داده است، نابود نشود، نمیتواند بمیرد. حتی تا زمانی که خاطرهٔ او در ذهن است، او نیز همچنان زنده است. مردن انسان امری طولانی و تدریجی است.
- توماس توله گرگی را گرفت و میکوشید تربیتش کند اما در این کار کمتر موفق بود. او میگفت: بیشتر به یک آدم شباهت دارد تا حیوان، دلش نمیخواهد رام شود و چیزی بیاموزد.
- نخستین گور، نخستین خانهها و نخستین بچهها، اینها جزء وطن هستند. اینها چیزهایی هستند که انسان را استوار و پایدار میدارند.
- مرگ حتی هنگامی که میدانیم باید بیاید، ما را به وحشت میاندازد.
- این زمین مملو از ارواح است. نه، ارواح سایههای ناتوان واقعیت هستند. آنچه اینجا زندگی میکند، واقعیتر از ماست. ما بسان اشباحی از واقعیت آنیم.
- دردها و رنجهایی هستند که از شادی بسیار عمیقتر و دلنشینترند.
- ما همه او را دوست داشتیم اما میان محبت و تنفر فاصله اندکی وجود دارد.
منابع
ویرایش- اشتاینبک، جان. به خدای ناشناخته. ترجمه محمد معینی. انتشارات تلاش. چاپ سوم ۱۳۶۸.