اویس قرنی
اُوَیْس بن عامر بن جَزْءقَرَنی (زاده ۳۰ قبل از هجرت/۵۹۳م-درگذشته ۳۷ قمری/۶۵۷ میلادی)مُلَقب به «سیّدُ التابعین» مسلمانی ساکن قَرَنْ یمن بود که در زمان محمد میزیست ولی او را ملاقات نکرد و از تابعین محسوب میشود. مسلمان شدن اویس در یمن و موفق نشدن او به دیدار با محمد یکی موضوعاتی است که در عرفان و ادبیات فارسی به آن پرداخته شده.زمانی که خبر رسالت پیامبر اسلام به او رسید، ایمان آورد. اویس به دلیل پرستاری از مادر پیر و ناتوانش، موفق به زیارت ظاهری پیامبر اسلام نشد، ولی پیامبر او را «نَفَسُ الرحمان» نامید و فرمود:
« | «من از سوی یمن، بوی خدای را حس میکنم». | » |
او سرانجام در جنگ صفین، به یاری علی شتافت و در نبردی سخت با سپاهیان معاویه، به درجه شهادت نایل آمد. داستان آرزوی او در دیدار پیامبر اسلام و ناکام ماندن او در رسیدن به این آرزو همواره دستمایه آثار ادبی و عرفانی بوده است.
سخنان
ویرایش- «چه نیکوست ایمان که آن را علم بیاراید، و چه نیکوست علم که آن را عمل بیاراید و چه نیکوست عمل که آن را حلم بیاراید و چه نیکوست حلم و صبر که به علم آمیخته گردد»
- «تو را به کتاب خدا قرآن، و به سنّت رسولان و به صالحِ مؤمنان، علی علیه السلام سفارش میکنم. بر توباد که یاد مرگ را فراموش نکنی و به اندازه چشم بر هم زدنی قلبت را از یاد خدا غافل نگذاری. خیرخواه امت باش و از جدایی از گروه مسلمانان [و انزوا] بپرهیز که موجب جدایی از دین خواهد شد، در حالی که به نتیجه شوم جدایی از دین آگاهی نداری و در اثر این جدایی، وارد دوزخ میگردی».
- «هیچ کس با قرآن همدم نمیشود، مگر آن که وقتی برخاست، بر کمالش افزوده گردید یا از کوردلی و انحرافش کاسته شد. قرآن، مایه شفا و رحمت مؤمنان است، ولی برای ستمگران، چیزی جز زیان و خسارت نیست».
- نصیحت اویس به عمر بن خطاب:
«سعی کن فقط خدا را بشناسی و به جز او به هیچکس و هیچ چیز نیندیشی و تنها به او توکل کنی و روز گذشت روزگار چنان باشد که فقط خدا به احوالت آگاه باشد و کس دیگر در اندیشهی او نباشد ، به سود توست».
- اویس میگوید (نقل است از تذکرةالاولیا عطار):
«سه شبانهروز میشد که چیزی نخورده بودم. روز چهارم سکهای در راه پیدا کردم. با آنکه گرسنه بودم الان را برنداشتم و با خود گفتم: شاید کل کسی بوده و از دستش افتاده است. میخواستم گیاهی بچینم و آن را بخورم. در همین حال گوسفندی را دیدم که نان گرمی در دهانش گرفته بود و به سوی من میآمد. وقتی نزدیک من شد نان را جلوی من گذاشت. با خودم گفتم: شاید گوسفند نان را از کسی دزدیده باشد و به همین خاطر حاضر نشدم نان را از او بگیرم که ناگهان گوسفند به زبان آمد و گفت:«من آفریدهی آن کسی هستم که تو بندهی او هستی. این نان گرم روزی خدا برای توست، آن را بکنید و بخور. همین که دست دراز کردم و نان را گرفتم، ناگهان گوسفند ناپدید شد.».
- «هر کس سه چیز را دوست داشته باشد، جهنم از رگ گردن به او نزدیکتر خواهد بود:
اول؛ شکمپرستی، دوم؛ خودآرایی و سوم؛ همراهی و ستایش توانگران».
- روزی کسی از اویس میپرسد:«ای اویس، چگونه طاقت میآوری که شب به این بلندی را در یک حال به سر میبری و عبادت میکنی؟»
اویس گفت:« به قدری که عبادت در چشم من شیرین و لذتبخش است، که گذشت زمان را احساس نمیکنم.»
- از اویس پرسیدند:«خشوع در نماز یعنی چه؟»
اویس گفت:«خشوع در نماز یعنی اینکه اگر در نماز تیری به پهلوی کسی بزنند، او متوجه نشود.»
- از اویس پرسیدند:«روزها را چگونه میگذرانی؟»
اویس گفت:«حال کسی که صلاح بیدار میشود و تا شب نمیداند که زنده میماند یا نه، من همان حال را دارم و روزها برای به دست آوردن زاد و توشهی آخرت تلاش میکنم.»
درباره او
ویرایش- «همانا از سوی یمن، رایحهٔ رحمان میشنوم.»
- حضرت محمد
- «اویس قرآن میخواند و بر خویش میگرید».
- حضرت محمد
- «او با وجود عظمت و شخصیتی که دارد، در نظر شما فردی عادی است. اگر از میان شما غایب گردد، هرگز سراغ او را نمیگیرید و اگر در انجمن شما حاضر شود، به او اهمیت نمیدهید. او در پیشگاه الهی مقامی بزرگ دارد، به طوری که در روز رستاخیز، در سایه شفاعت او، دو قبیله به بهشت میروند. او مرا نمیبیند ولی به آیین من ایمان میآورد و سرانجام در رکاب علی در جنگ صفین کشته میشود».
- حضرت محمد
که محمد گفته بر دست صبا | از یمن میآیدم بوی خدا | |
بوی رامین میرسد از جان ویس | بوی یزدان میرسد هم از اویس | |
از اویس و از قَرَن بوی عَجَب | مرنبی را مست کرد و پرطَرَب | |
چون اویس از خویش فانی گشته بود | آن زمینی آسمانی گشته بود | |
آن کسی کز خود به کُلّی درگذشت | این منی و مایی خود در نوشت |
- از مولانا
برگ بی برگی نداری، لافِ درویشی مَزَن | رخ چو عیّاران نداری، جان چون نامردان مَکَن | |
یا برو هم چون زنان، رنگی و بویی پیش گیر | یا چو مردان اندر آی و گوی در میدان فکن | |
سالها باید که تا یک سنگ اصلی ز آفتاب | لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن | |
قرنها باید که تا از پشتِ آدم، نطفه ای | بایزید اندر خراسان یا اویس اندر یمن |
- از سنایی