آلن گینزبرگ
آلن گینزبرگ (۳ ژوئن ۱۹۲۶–۵ آوریل، ۱۹۹۷) شاعر آمریکایی و یکی از نویسندگان اصلی نسل بیت در آمریکا است. وی به خاطر شعر زوزه شهرت فراوانی دارد.
گفتاوردها
ویرایش- «از مهتابِ درونت تبعیت کن؛ دیوانگیات را پنهان نکن.»
- «فکر نمیکنم حقیقتی وجود داشته باشد. فقط دیدگاههای مختلف وجود دارد.»
- «در درونِ همهٔ ما گلهای آفتابگردانِ طلایی وجود دارد.»
- «سرهای ما گِرد است برای آنکه اندیشه بتواند تغیر مسیر دهد.»
- «هرکس رسانهها یا تصاویر را کنترل میکندف فرهنگ را کنترل میکند.»[۱]
نمونه اشعار
ویرایشآمریکا
آمریکا من همهچیزم را به تو دادم و حالا هیچام.
آمریکا دو دلار و بیست و هفت سنت ۱۷ ژانویه ۱۹۵۶.
حتی نمیتوانم فکر خودم را تحمل کنم.
آمریکا کِی این جنگهای انسانی را تمام میکنیم؟
لعنت به تو با آن بمبِ اتمیات.
حالم خوش نیست مزاحمم نشو.
تا ذهنم آرام نگیرد شعرم را نخواهم نوشت.
آمریکا کی میخواهی فرشتهخو باشی؟
کی میخواهی لباست را دربیاوری؟
کی میخواهی از درونِ گور به خود نگاه کنی؟
کی میخواهی لایقِ این میلیون طرفدارِ تروتسکی باشی؟
آمریکا چرا کتابخانههایت پر از اشک است؟
آمریکا کی میخواهی تخم مرغهایت را به هند بفرستی؟
من از توقعاتِ دیوانهوارت به ستوه آمدهام.
کی میتوانم به سوپرمارکت بروم و با قیافهٔ قشنگم آنچه را نیاز دارم بخرم؟
آمریکا درست است فقط من و تو هستیم که کاملیم نه آخرت.
آمریکا ساختار تو برایم زیادی است.
کاری کردی که بخواهم قدیس باشم.
حتماً برای حل این اختلاف، راه حل دیگری وجود دارد.
باروز در شهر تنجه است فکر نمیکنم برگردد نحس است.
آیا تو نحسی یا این یک نوع شوخی خرکی است؟
سعی میکنم سر اصل مطلب بیایم.
نمیخواهم دست از وسواسم بردارم.
آمریکا زورم نکن میدانم چه کار میکنم.
آمریکا شکوفههای آلو دارند پائین میریزند.
ماههاست که روزنامهای نخواندم هر روز کسی به جرم قتل محاکمه میشود.
آمریکا در مورد وابلیها احساساتی شدهام.
آمریکا من وقتی بچه بودم کمونیست بودم پشیمان نیستم.
هر فرصتی پیدا کنم ماریجوآنا میکشم.
روزها پشت هم در خانهام مینشینم و به گلهای سرخ داخل کمد خیره میشوم.
وقتی به محلهٔ چینیها میروم مست میکنم و با کسی نمیخوابم.
تصمیم را گرفتهام به زودی دردسر درست میشود.
باید میدیدی که من مارکس میخوانم.
روانشناسم میگوید حالم کاملاً خوب است.
دیگر دعا نمیخوانم.
به تجربیات عرفانی و لرزههای کیهانی دست پیدا کردم.
آمریکا هنوز به تو نگفتم که وقتی عمو مارکس از روسیه آمد چه بلایی سرش آوردی.
با تواَم.
آیا میخواهی زندگی عاطفیات تحت تأثیر مجلهٔ تایم باشد؟
من هر هفته آن را میخوانم.
هر وقت یواشکی از آبنباتفروشی کنار خیابان رد میشوم طرحِ جلدش به من خیره میشود.
من آن را در زیرمین کتابخانهٔ عمومی برکلی میخوانم.
همیشه از مسئولیت برایم میگوید. تاجران جدیاند. تهیهکنندگان فیلم جدیند. همه جز من جدیاند.
به نظرم میرسد که آمریکا منم.
دوباره دارم با خودم حرف میزنم. آسیا بر ضد من شورش میکند.
من حتی فرصتِ یک مرد چینی را ندارم.
بهتر است منابع ملیام را در نظر بگیرم.
منابع ملی من عبارتند از دو نخ ماریجوانا میلیونها آلت تناسلی یک ادبیات منتشرنشدهٔ خصوصی که به سرعت ۱۴۰۰ مایل در ساعت راه میپیماید و بیست و پنج هزار آسایشگاه روانی.
دربارهٔ زندانهایم چیزی نمیگویم یا میلیون آدم محرومی که در گلدانهای من زیر نور پانصد خورشید زندگی میکنند.
من فاحشهخانههای فرانسه را نابود کردم، بعد سراغِ تنجه میروم.
آرزویم این است که رئیسجمهور شوم هرچند یک کاتولیک هستم. آمریکا چطور میتوانم نیایشی مقدس برای وضع احمقانهات بنویسم؟
من مثل هنری فورد ادامه خواهم داد شعرهایم مثل اتومبیلهای او منحصر به فرد هستند شاید هم بهتر همهٔ آنها از جنسیتهای متفاوتی هستند.
آمریکا من قصیدهام را یکی ۲۵۰۰ دلار میفروشم ۵۰۰ دلار ارزانتر از قصیدههای قدیمی تو
آمریکا تام مونی را آزاد کن
آمریکا جمهوریخواهانِ اسپانیا را نجات بده
آمریک ساکو و وانزتی نباید بمیرند
آمریکا من از بروبچههای اسکاتسبارو هستم.
آمریکا وقتی من هفت ساله بودم مامانم مرا به جلسات حزب کمونیست میبرد آنها به ما نخودچی میفروختند هر بلیت یک مشت نخودچی یک بلیت قیمتش پنج چوق بود و سخنرانیها مجانی بودند همه در مورد کارگران فرشتهخو و احساساتی بودند اینقدر صمیمی بود که نمیتوانی فکر کنی که حزب کمونیست در ۱۸۳۵ چه چیز خوبی بود اسکات نیرینگ پیرمرد باحالی بود یک انسان شریف واقعی مادر بلور بانوی جاودان کارگران اعتصابی کارخانهٔ ابریشم مرا گریه انداخت یک بار اسرائیل آمتر سخنور یِدیش را از نزدیک دیدم حتماً همه جاسوس بودند.
آمریکا تو واقعاً نمیخواهی به جنگ بروی.
آمریکا همش تقصیر این روسهای بدجنسه.
اون روسها اون روسها اون چینیها؛ و اون روسها.
روسیه میخواد همهٔ ما رو زندهزنده بخوره. روسیه از شهوتِ قدرت دیوونه شده. میخواد اتومبیلهای ما رو از توی گاراژمون بیرون بکشه.
میخواد شیکاگو را قاپ بزنه. ریدرز دایجست سرخ میخواد. کارخونههای اتومبیلسازی ما رو در سیبری احتیاج داره. با اون همه کاغذبازی میخواد پمپبنزینهامون رو اداره کنه.
اصلاً خوب نیس. اوغ. میخواد به سرخپوستامون خوندن یاد بده. به کاکاسیاههای گنده احتیاج داره. ها. میخواد همهٔ ما شانزده ساعت تو روز کار کنیم. به دادمان برسید.
آمریکا این مسئلهٔ کاملاً جدی است.
آمریکا این احساسی است که دارم وقتی به تلویزیون نگاه میکنم.
آمریکا این درسته؟
بهتره فوراً بروم شغلی دست و پا کنم.
درست است من نمیخواهم به ارتش ملحق شوم یا در کارخانههای تولید قطعات دقیق، توفال بچرخانم، به هر حال من نزدیکبین و روانی هستم.
آمریکا من شانهٔ نحیفم را به چرخ کار میچسبانم.
منابع
ویرایش- گینزبرگ، الن، زوزه، انتشارات سرزمین اهورایی، ۱۳۹۶، ترجمهٔ علی سلامی.