در ماجرای صلح حدیبیه ،قریش سهیل بن عمرو را برای انعقاد صلح نامه می فرستند.پیامبر اسلام به علی بن ابی طالب می گوید:بنویس به نام خدای بخشنده مهربان(بسم الله الرحمن الرحیم)،سهیل می گوید:

  • این خدا را نمی شناسم.پس بنویس به نام خدا .

در ادامه پیامبر اسلام به علی بن ابی طالب می گوید بنویس این چیزی است که محمد پیامبر خدا با سهیل پسر عمرو صلح می کند.پس سهیل می گوید:

  • اگر گواهی می دادم که پیامبر خدایی ، با تو جنگ نمی کردم؟و یا تو را از زیارت خانة خدا منع نمی‌کردیم
  • ای علی بنویس : این چیزی است که محمد بن عبدالله با سهیل پسر عمرو بـر آن قرار صلح منعقد ساخت ، توافق کردند که ده سال جنگ در میان مردم موقوف باشد و مردم در ایـن ده سـال در امـان باشند و دست از یکدیگر بدارند. و هرکس از اصحاب محمد برای حج یا عـمره یا تجارت به مکه رود، جان ومالش در امان باشد و هر کس از قریش در رفتن به مصر یا شام از مدینه عبور کند جان ومالش در امان باشد و هر کس از قریش بدون اذن ولی خود نزد مـحـمـد بـرود او رابـه ایـشـان بـازگرداند، و هرکس از همراهان محمد نزد قریش رود او را بدو بازنگردانند...دیـگـر آن که امسال از نزد ما بازگردی و وارد مکه نشوی ، در سال آینده ما از مکه بیرون خواهیم رفـت تا با اصحاب خود به شهر درآیی و سه روز در مکه اقامت کنی ،مشروط بر این که جز شمشیر در نیام ، سلاحی همراه نداشته باشید

== درباره او == پس از اينکه در جنگ بدر مسلمانان موفق شدند ۷۰ نفر را به اسارت بگيرند سهيل در ميان اهل قريش آنقدر بزرگوار بود که کسي راضي شد به جاي او که اسير بود پايش را در زنجير بگذارد تا او برود و ۴۰۰۰ درهم پول آزاديش را به مسلمانان بپردازد و آزاد شود بعد از اينکه پول را آورد و دوستش را آزاد کرد رو به پيامبر اسلام کرد و گفت: محمد بلاخره انتقام خود را از شما خواهيم گرفت و فک نکن که ما ذليل و خفيف شديم و شما توانستيد بر عليه ما هر کاري بکنيد در اينجا خليفه دوم مسلمانان عمر خشمگين شد و گفت اي پيامبر اجازه بده من ۴ دندان جلوش را بکشم تا نتواند سخنراني کند اگر او با اين وضع برود به مکه با سخنراني همه را بر عليه ما تحريک مي کند و چون او در سخنراني و فصاحت بي نظير بود در عرب امام پيامبر بدون هيچ نگراني گفت :

  • ای عُمر، او را بگذار برود. روزی خواهد آمد که چشمانت روشن میکند.
  • کسی که از شما با سهیل روبرو می‏شود باید به طرف وی تیز نگاه نکند، و او باید خارج شود، به جانم سوگند، سهیل از عقل و شرف برخوردار است، و شخصی مثل وی از اسلام بی خبر نمانده است، اما گذاشتن هر چیزی در مقابل قدرت الهی بی فایده است.

تا اينکه پيامبر اسلام فوت نمودند و دسته اي بزرگ از مسلمانان مانند يمني ها و عده اي ديگر از اسلام رويگردان شدند و گفتند که با فوت محمد ديگر اسلام نيز خاتمه پيدا کرد منجمله عده اي از مرد و زنان مکه با درگذشت محمد عزيزان کشته شده در جنگ بدر را بياد آوردند و بر عليه اسلام تحريک شدند و دسته هاي تظاهرات در کوچه ها به راه انداختند و دوباره لات و منات و عزي را صدا کردند که از بت هاي آن زمان بودند و سهيل ابن عمر قبايي زرين پوشيد و عصايي به دست گرفت و آماده سخنراني شد و به بيرون و داخل جمعيت شد و مردم آمدند به او تبريک گفتند و گفتند: سهيل ديگر سحر محمد باطل شد و تو ميتواني انتقام خود را از او بگيري اما او هيچ صحبتي نکرد و دستور داد پلکان چوبي بياورند تا بالاي پله هاي خانه خدا در مکه برود که جايگاههي بلندي معمولا ۲ متر است جلو در برود و سخنراني کرد که بالا رفتند و به هر ۳ جهت روبه مردم کرد و فرياد زد اي اهل قريش و مردم مکه همه ساکت شدند و گفت: شما آخرین کسانی بودین که اسلام آوردید، پس اولین کسانی نباشید که از اسلام برمیگردید. آیا در شر اول از همه هستید و در خیر آخرِ همه؟ بعد سه بار گفت: لا اله الا الله. کسی که غیر از این بگوید گردنش را میزنیم.

  • من به محمد قول داده ام که حرفی، کاری علیه اش انجام ندهم. و پس از آن اذان گفتند نماز خواندند و قطعنامه را نوشتند به مدينه فرستاند که ما همانند ساير مسلمانان ديگر از اسلام روي نگردانيده ايم و به دين اسلام پايبنديم اين همان وعده اي بود که محمد به عمر داده بود که ۴ دندان او را نکش اجازه بده سالم برود زماني مي رسد که چشمهايتان را روشن مي کند و با اين سخنراني چند جمله سهيل همه تظاهرات کنندگان به خانه هايشان رفتند
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ